4 ماهگی امیر حسام
رفتن به پارک وپیدا کردن همبازی
سلام پسر گلم پنج شنبه عصر رفتیم پارک و تو حسابی بازی کردی وقتی اومدیم شام بخوریم یه خونواده دیگه هم نزدیک ما نشستن و یه پسر همقد و قواره تو داشتند که سه چرخه شم اورده بود عزیزم تو هم رفتی باهاش بازی کنی یه دختر بچه هم اومد پیش شما و خیلی خنده دار شده بودین س تا هم قد سر سوار شدن سه چرخه دعوا میکردین و تو از همه مظلوم تر بودی فکر کنم فقط زورت به پارسا میرسه . خلاصه یکیتون سوار میشد دوتاتون حلش می دادین یه کارای خنده داری کردین همه داشتن شمارو نگاه میکردن بعد هم بابایی توپ تورو انداخت براتون تا بازی کنین و شما سه تایی اومدین سراغ توپ . خوش گذشت خوشگل مامان . دیشب خیلی از خواب بیدار شدی بابایی گفت شاید تشنه شه اب برات اورد دادم خوردی و راحت خ...
نویسنده :
مامان امیرحسام
7:09
جشن تولد یکسالگی امیر حسام
عزیزم چون دو تا مامان بزرگ هات تو یک شهر نیستن ما برات دوبار جشن گرفتیم یکی با پارسا چون 12 روز فرقتونه و یکی هم خونه مامان و بابای بابایی .این هم عکس هر دوتا کیک هات . من دومی رو بیشتر دوست داشتم چون شکلات داشت مامانتم که شکمو. تو تولدت که با پارسا گرفتی نیم ساعت قبل از شروع تولد لیز خوردی و صورتت خورد به لبه کمد پارسا و بینی و دهانت پر خون شد الهی بمیرم انقدر گریه کردی که جگرم خون شد . تو عکسها هم مشخصه . ...
نویسنده :
مامان امیرحسام
7:49
مسافرت بابلسر و شیطونی های تو
سلام عسلم الان ساعت ١٢:١٩ ظهره و تو تازه خوابیدی . منم هزارتا کار دارم . هفته پیش دوشنبه ٦تیر رفتیم بابلسر خاله فاطمه و خاله طاهره هم شب راه افتادن و ساعت ٣ نیمه شب رسیدن . خب حالا از شیرینکاریهات بگم که چجوری از پارسا ذره چشم گرفته بودی که از کنارش رد میشدی مامانشو صدا میکرد و با سرعت زیاد مثل باد فرار میکرد . خیلی خنده دار بود .تو خیلی زورگو شدی مامانی دست بزن هم پیدا کردی همه میگن به اون صورت مظلومش نمیاد .حالا عکسهاتو میزارم تا خاله ها خودشون قضاوت کنن . برای اب بازی هم که دلی از عزا در اوردی . تو حوض و تو دریا و خلاصه هرجایی که چند قطره آب باشه.فکر کنم ماهی باشی که انقدر به اب علاقه داری .عزیزم هر وقت از با تو بودن به خودم میبالم یا...
نویسنده :
مامان امیرحسام
13:52
پارک و آب بازی
سلام عزیز دلم دیروز با سانازینا قرار پارک گذاشتیمو رفتیم پارک این اب های گردونی که تو چمنها هست و میچرخه و چمنها رو ابیاری میکنه رو روشن کرده بودن تو هم انقدر با اینها بازی کردی که دودست لباستو خیس کردی همه تعجب کرده بودن که من انقدر مجهز اومده بودم حوله هم برات برداشته بودم چیکار کنم پسرمو خوب میشناسم بابایی بهت میگه ماهی چون تو خیلی اب بازی رو دوست داری هر جا یه ذره آب میبینی میری توش حتی اگه به اندازه یه انگشتت باشه همون یه انگشتتو میکنی توش . دوستت دارم پسر قشنگم . ماهی کوچولوی من
نویسنده :
مامان امیرحسام
8:30
عکسهای 3 روزگی تا 5 روزگی پسر قشنگم
این هم عکسهای پسر خوشگلم الهی فدات شم خیلی انتظار کشیدم تو اون نه ماه تا بالاخره خدا صورت قشنگتو نشونم داد عزیز دلم. برای همه مامانای مهربون ارزو میکنم که اوقات خوشی رو کنار نینی های نازشون داشته باشن و مثل من ازشیرینی و همراهی معجزه خداوند لذت ببرند. ...
نویسنده :
مامان امیرحسام
14:09
عکس یک روزگی امیرحسام مامانی
نماز خوندن مامان و دعاکردن دوتاییمون
سلام نمیدونم چرا انقدر به صدای اذان و قران که از بلنگو پخش میشه یا از تلوزیون علاقه داری شاید برگرده به زمان جنینی چون من همیشه تو محل کارم موقع اذان رادیو رو روشن میکردم دوتایی گوش میدادیم. دیشب داشتم نماز میخوندم طبق معمول اومدی کنار جا نماز نشستی و شروع کردی به شیطونی بعد از هر سجده من هم تو یکبار سجده میری . وقتی اخر نماز دعا میکردم و دستامو بالا گرفته بودم تو زدی زیر خنده باصدای بلند بعد هم دستاتو مثل من بلند کردی .منم اون موقع بلند گفتم خدایا شکرت به خاطر این پسر خوشمزه.تو هم انگار که میفهمی چی میگم زدی زیر خنده الهی فدای چشمای خوشگلت بشه مامان
نویسنده :
مامان امیرحسام
7:49
خونه ساناز
دیروز رفتیم خونه ساناز وتو هم تا تونستی اتیش سوزوندی انقدر با سوگل بازی کردی که اومدیم خونه دیگه غش کردی اخ حیف شد دیروز یادم رفت از اش خوردنت عکس بگیرم خیلی بامزه بود . اما از عینک زدنت عکس گرفتم که بعد میارم میزارم . عینک سوگل رو برداشته بودی و همش میزدی به چشمت .
نویسنده :
مامان امیرحسام
7:44